محل تبلیغات شما


بالاخره دل به دریا زدم، مشکی جان رو برداشتم و زدم به دل جاده امام زاده داود. اولین بار با همسر سابق و خانواده اش اومدم امام زاده داود. با مینی بوس های خطی از میدان آزادی. بعد هم چند باری با ماشین اومدیم. اما هرچی فکر میکنم، یادم نیست آخرین بار کی اومدم. مطمئنم که مجردی نیومدم و این حداقل ۱۰ سال قبل. با مشکی جان ( چینی نیم شاسی، ماشین جدید رو میگم دو نقطه دی) تا الان جاده این مدلی نرفتم. میخوام دنده اتومات رو توی جاده تست کنم؛ اما ناشناس بودن جاده و سنگ های ریز و درشتی که وسط جاده ریخته، اعتماد کافی بهم نمیده. از اون طرف جاده زیادی خلوت هست و چند دقیقه ای یک بار شاید خودروی دیگه ای دیده بشه و نگران میشم نکنه یک دفعه از پشت یک پیچ، کسی بپره جلوم و ماشین رو ازم بگیره!  تمام راه رو با ترس و لرز و نگرانی میرم و بر می گردم. بعد فکر میکنم سال هشتاد و پنج با سه سال سابقه رانندگی جاده نرفته و پراید جان ، تک و تنها زدم به جاده و از قهر و دعوایی که توش بودم، اون بالا یک دل سیر نالیدم. حالا دوازده، سیزده سال بعد؛ با این همه سابقه و ماشین قوی تر؛ این قدر نگران و با ترس رفتم و اومدم. نمیدونم ترسوتر شدم، یا عاقل و محتاط تر؟!.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها