ـ هفته پیش، دنبال چند تا عکس قدیمی، رفتم سراغ هارد اکسترنال. عکس های سالهای دور رو که می گشتم و چشمم به همسرجان سابق می افتاد، اصلا دلم نمی خواست نگاه کنم و تند تند ردش می کردم. حسی شبیه به این که این آدم الان متعلق به کس دیگری است و من نباید ببینمش
باید خیلی زود وقت بذارم و فولدر عکسها رو جدا کنم. امیدوارم خیلی زود، بتونم همه اش رو پاک کنم
ـ دیشب تا خود صبح، همسرجان سابق توی خوابم بود. حرفهای پر محبت و گاه و بی گاه تماس فیزیکی. هر بار با سختی ازش دور می شدم و می گفتم تو زن و بچه داری و حق نداری به من نزدیک بشی. آخرش حتی منکر همه چیز شد و می گفت چی کار کنم که برگردی. کاش تعبیرش خیلی خیر باشه
پ.ن: یک زمانی دوست داشتم برا"ت" تولد بگیرم. از راه دور: تولدت مبارک.
درباره این سایت