محل تبلیغات شما


امروز، دقیقا چهار سال از اولین روزی که اومدم توی این شرکت جان، گذشت. خب الان یک کم حواشی زیاد هست و اوضاع درهم، برای همین نمیخوام صرفا به منفی ها فکر کنم.اما نمیتونم بگم اینجا اومدن برام کاملا خوب بود یا کاملا بد. همراه با خوبی ها و مشکلات زیادی بود، تاثیرات خیلی خوبی هم توی زندگیم داشت؛ اما در کل میشه گفت پیرم کرد، البته  اگر به عبور از مرز چهل سالگی هم فکر نکنم!

- خب شروع کار، همکاری با یک دوست قدیمی بود و هم ساختمانی شدن با دوست عزیز. خب درسته که فاصله با نفر دوم، زیاد و طولانی بود و حتی شاید بشه گفت ارتباط در حد صفر. اما همون دوباره توی یک فضا بودن، خیلی خوب بود.

- بعد آوردن اون یکی همکار قدیم بود توی سیستم. چیزی که اولش باعث شادی بود و کمتر از یک ماه، شد بزرگترین اشتباه زندگی در حوزه کار

- مفیدترین و بهترین اتفاق، تشکیل گروه کوه بود و حضور من به دعوت و اصرار دوست عزیز. از آشنایی های مضاعف جمعی دیگر و فرصت همدلی دوست عزیز که بگذریم؛ برای من شد باز شدن در به یک دنیای جدید: پام به دنیای کوه باز شد و هم شد یکی از بهترین اوقات و تفریح و ورزش؛ هم آشنایی با کلی آدم جدید با مرام و اخلاق کوهنوردی.حیف که چند تا چیز دست به دست هم دادند و مدتیه از همه چیز دور افتادم.

- اختلاف شدید و عجیب دوست قدیمی و شرکت جان و قطع ارتباط ناگهانی با ایشون و متزل شدن موقعیت من، از بدی ها بود که همزمان شد با رو شدن دروغهای همکار قدیمی و فشار مضاعفی که روی من بود و نگرانی

- گرفتن تسویه حساب شرکت جان قدیمی و کمکش به وام برای تغییر خونه و محل زندگی؛ خیلی خوب بود. دو تا پاداش غیر منتظره پروژه و پایان سال شرکت؛ کمک کرد به کمتر بدهکار شدن به بانک مسکن بابت وام اوراق.

- خونه جدید و دوباره سرویس رو تجربه کردن هم خیلی خوب بود؛ چیزی حدود سه سال و آشنایی با جمعی دیگر از همکاران ساختمان، خصوصا رضی جانمان.

-مدتی رکود و نگرانی؛ تعطیلات و مرخصی اجباری؛ اما عاقبتش شد یک حجم کار خیلی خوب و برگشتن به روزهای اوج

- ماموریت های پی در پی به خطه گرمسیر و دیدن جمعی از خونگرمترین و مهربان ترین مردمان این خاک. هرچند که اون هم مدت محدودی بود و الان یک سال و نیم هست که نتونستم برم. اما همشون شدن بهترین روزهای کار و تجربه سفر تنهایی.

- حس بدترین احوال، وقتی از سمت خودم تنزل داده شدم و بعد اومدن مدیری که کم اذیت نداشت، اما لااقل اخلاق مند بود

- مدیرعامل محترم علیرغم تن دادن به تنزل رتبه من و از کار کنار گذاشته شدنم به خاطر قایم مقامش؛ هنوز خیلی قبولم داشت، حتی بیشتر از مدیر جدید که آشنای قایم مقام بود.برای همین خیلی وقتها خارج از روال اداری، از من نظر می خواست یا کاری می سپرد یا در نوع خودش تجربه جالبی بود؛ البته به قیمت دشمنی بیشتر قایم مقام!

- بعد از یکسال و نیم مشکل با همکار قدیمی و قطع ارتباط کامل باهاش و کلا  " ندیدنش" توی شرکت - که توی فضای به اون کوچکی چندان کار راحتی نیست - و یک عالمه سمپاشی که بر علیه من کرد و کلی دشمن و مشکل که برام تراشید؛ بالاخره با مدیر جدیدی که براش اومد نساخت و گذاشت و رفت و من یک نفس راحت کشیدم. هرچند که هنوز و بعد دو سال، گاهی باقیمانده یا تاثیر زهرش، یک خراش کوچکی ایجاد می کنه که البته اصلا هم مهم و تاثیر گذار نیست.

- تحریم ضمنی و کم شدن حجم کار به همون دلایل بالا، همزمان بود با آشنایی با "تو" و فرصت خوبی که وقت کافی براش داشته باشم و البته بی توجهی به این رفتارها و تنش ها.

-اومدن مدیر عامل جدید، نقطه امید بود‌، اما دو ماه اول اوضاع خیلی بدتر شد. تنها نکته مثبتش، به موقع شدن حقوق بود. کم کم با نبودن "تو" و بیشتر شدن فشارهای قایم مقام که مجبور به رفتن بشم، برای خودم تاریخ گذاشتم که بعد از مرخصی و سفر جان ها، حتی بدون پیدا کردن کار، بذارم و برم. توی سفر بودم که خبر از انقلاب رسید و اومدن معاونت جدید و به حاشیه رفتن قایم مقام. چند روز بعد هم رسما کارها اومد دست معاونت جدید و ما قرار شد با ایشون کار کنیم و دقیقا از همون لحظه، ورق روزگار برگشت و من دقیقا یک سال بعد از اون کنار گذاشته شده بودم، برگشتم جای قبلم؛ البته این بار بسیار با قدرت تر.

-  مدیریت جدید، باعث تغییر موقعیت و جایگاه شرکت شد توی کل مجموعه.  اعتبار و احترام ما هم همینطور. لباس فرم، سیستم هماهنگ پرداختها و خیلی چیزهای دیگه هم از آثارش بود.

- تنش ها و مشکلات کاری زیاد بودن. درگیری با پیمانکارها و مشکلات خط و تولید از یک طرف، مسایلی که با اون یکی واحد که تحت معاونت قایم مقام سابق بود هم به جای خود. این اختلاف تا پایین ترین سطح هم کشیده شده بود و نتیجه اش، دو  دسته گی عمیق بین همکارهاخیلی طول کشید،اما کم کم و به خصوص با کمک حسن ارتباط من و همکاران اون طرف و البته مدیرشون از پایین و فشار معاونت ما به معاونت اونها، باعث شد که بعد ازیک سال و اندی، کلی کمرنگ بشه.

- با حمایت معاونت جدید و البته استعداد و پشتکاری که داشتم، جایگاهم کاملا تثبیت شد و اعتباری که باید رو توی سیستم به دست آوردم و بالاخره حکمم رو هم گرفتم. چیزی که در بدو ورود و البته بدون حکم رسمی بهم داده شده بود.

- زیر و بم های کار، اختلاف نظر گاه و بی گاه با معاونت، حرف نشنوی و کم کاری های مجموعه تحت نظر، اصطکاک با بقیه واحدهای شرکت، مشکلات با پیمانکار و بازرس و کارخانه، مشکلات قیمت و تحریم و نبودن مواد اولیه و اعتصاب باربری ها و . هم که باللخره جزو لاینفک کار هستند

- با همه اینها، خدا رو شکر که کاری چنین خوب هست و درآمد هست و اعتبار و احترام






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها